سه شنبه بیست و سوم فوریه، صدها سوگوار، برای ادای احترام به نویسندهی ایتالیایی، اومبرتو اکو، که جمعه از دنیا رفت در کاخ اسفورزای میلان تجمع کردند. طرفدارانش بیرون خانهاش جمع شدند و به او ادای احترام کردند و تابوتش، مملو از رزهای سفید، به این قلعهی پر ابهت قرن پانزدهمی حمل میشد و تحت حفاظت گارد ریاست جمهوری در حیاط آن قرار گرفت و برای این پژوهشگر پرآوازهی قرون وسطی کجا بهتر از آنجا؟
گروه موسیقی، پیش از ادای احترام مقامات و بزرگانی نظیر وزرای فرهنگ و آموزش، سونات لا فولیای آرکانجلو کورلی را اجرا کردند، یکی از آهنگهای محبوب اکو که خودش آن را با کلارینت اجرا میکرد. بیوهی اکو، رناته رامگه گفت «این قطعه همیشه همراهمان بود، همسرم بسیار دوستش داشت»
در جزیرهی روز پیشین گفته بود «ضرورت دارد آدمی زود و زیاد در هنر مردن تامل کند تا بعدتر در اجرای مناسب آن تنها برای یک بار موفق شود.» حالا بعد دو سال دست و پنجه نرم کردن با سرطان، فیلسوف تمام وقت و رماننویس پارهوقت ما مرده است. اکو از معدود همهکارههای هم عصر ما بود. به تعبیر روبرتو توسکانو «روشنفکری تمامعیار» بود. رماننویس بود و جستارنویس و منتقد ادبی و فیلسوف و نشانهشناس. متخصص فلسفه و الهیات قرون وسطی، الاهیات و نظریهی ادبی. چهرهای دانشگاهی بود و برای بچهها کتاب داستان مینوشت. در مدارس مذهبی وابسته به کلیسا تعلیم دیده بود اما در دانشگاه از ایمان کلیسای کاتولیک جدا شد. خلاصهاش این که او «راوی» بود و دلبستهی «روایت». پیچیدهترین متون دانشگاهیای هم که نوشت متونی «روایی» بودند. همین باعث میشد در عین پیچیدگی متون تخصصیاش هم برای خوانندهی غیرمتخصص جذاب باشد. و نوشتنش از آنچه خوب میشناخت، از همهی دانشش در قالب رمان، باعث میشد رمانهایش هم در فهرست پرفروشها باشد و هم محبوب دانشگاهیان.
اکو در شهر السّاندریا در شمال ایتالیا به دنیا آمد. پدرش حسابدار بود. نام خانوادگیاش مخفف ex caelis oblatus به معنای هدیهای از بهشت است. پدرش اصرار داشت او وکیل شود، اما او در دانشگاه تورین به تحصیل ادبیات و فلسفهی قرون وسطی مشغول شد و پایاننامهاش را دربارهی توماس آکوییناس نوشت. بعد آن به عنوان دبیر فرهنگی ایستگاه رادیو تلویزیون ایتالیا (RAI) مشغول به کار شد و در دانشگاه تورین تدریس کرد (۱۹۵۶-۱۹۶۴). در ۱۹۵۶ نخستین کتابش مسئلهی زیباییشناسی در توماس قدیس که بخشی از پایاننامهاش بود را منتشر کرد. در ۱۹۵۹ دومین کتابش را با عنوان شکلگیری زیباییشناسی قرون وسطی نوشت. بعد ۱۸ ماه خدمت در ارتش ایتالیا در همین سال RAI را ترک کرد و ویراستار ارشد بخش ادبیات غیرداستانی انتشارات بومپیانی میلان شد، سمتی که تا ۱۹۷۵ در تصاحبش بود.
در سپتامبر ۱۹۶۲ با رناته رامگه، معلم هنری آلمانی ازدواج کرد که از او یک دختر و یک پسر دارد. آنها در سال ۲۰۰۱ از هم جدا شدند. بعد خدمت اکو شروع به توسعهی نظراتش دربارهی متن «باز» و نشانهشناسی کرد، جستارهای بسیاری در این زمینهها نوشت و در ۱۹۶۲ اثر باز را منتشر کرد و بحثش در آن این بود که متون ادبی عرصههای معنایند بیش از آنکه زنجیرههای معنا باشند، که آنها به عنوان عرصههایی فهم میشوند که باز، دارای پویایی درونی و به لحاظ روانشناسانه مشغول کارند. متونی که فهم فرد را تنها به یک خط روشن و واحد محدود میکنند متون بسته هستند و کمترین ارزش را دارند، در حالی که متونی که بیشترین فعالیت بین ذهن، جامعه، و زندگی را دارند، متون باز، جالبتوجهترینند. اکو از طریق مطالعهی زبان و از نشانهشناسی به این مواضع میرسید و نه از طریق روانپزشکی یا تحلیل تاریخی. در جستار اثر باز اندیشهی اصلی این است که اثر هنری پیامی مبهم است که در آن تعداد کثیری مدلول در دال واحد همزیستی دارند و به روی بیشمار تفسیر گشوده است. در نتیجه اثر هنری مکان روییدن مداوم مناسبات درونی است که خواننده باید آنها را کشف کند و برگزیند. پس خواندن مستلزم کاری است که نویسنده را تکمیل و توجیه میکند.
جستار کوتاه اکو «پدیدار شناسی مایک بونجیورنو: دربارهی محبوبترین مجری مسابقات تلویزیونی در ایتالیا» انگشتنمای عامهی مردم شد و باعث بیشمار سوال خبرنگاران در هر حضور اکو در ملا عام شد؛ این جستار در سال ۱۹۶۳ در مجموعهی Diario minimo منتشر شد. کتاب Apocalittici e integrati (۱۹۶۴) پدیدهی ارتباط جمعی را از منظر جامعهشناختی بررسی میکند. در ۱۹۶۷ سخنرانی اثرگذار «بهسوی یک جنگ پارتیزانی نشانهشناسانه» را ارایه کرد که عبارت با نفوذ «پارتیزان نشانهشناختی» را ضرب کرد و بر نظریهپردازان فنون پارتیزانی در برابر فرهنگ جریان غالب رسانهّای جمعی اثر گذاشت.
اکو یکی از مهمترین رویکردها به نشانهشناسی معاصر را ابداع و تدوین کرد که معمولاً به آن نشانهشناسی تفسیری میگویند. کتابهای اصلیاش در این زمینه شامل ساختار غایب (۱۹۶۸)، یک نظریه نشانهشناختی (۱۹۷۵) که کتابی آموزنده و محرک است که فلسفه، زبانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی و زیباییشناسی را به هم نزدیک میکند؛ نقش خواننده (۱۹۷۹) که مجموعهی نه جستار است که جدلی بین متون «باز» و «بسته» را بیان میکند؛ بین اثری هنری که مخاطب را فعالانه درگیر تولیدش میکند و آنی که مخاطب را در فاصله نگه میدارد و به دنبال برانگیختن پاسخی محدود و مقدر است. او سهم نشانهشناسی معاصر را در مطالعهی روایت بررسی میکند و چگونگی تفسیر متنی را با مسئلهی جهانهای ممکن متصل میکند؛ نشانهشناسی و فلسفهی زبان (۱۹۸۴)، محدودیتهای تفسیر (۱۹۹۰) و کانت و پلاتیپوس (۱۹۹۷) در شش جستار عالی که اکو در آنها به طور عمیقی پرسشهای واقعیت، ادراک و تجربه را بررسی میکند و نظراتش را بر عقل سلیم بنیان مینهد و منبع عظیمی از دانش ادبی و تاریخی را به اشتراک میگذارد و بر روی مسئلهای که هر روز بر ما اثر میگذارد انگشت میگذارد و همزمان فلسفی و سرگرمکننده است؛ هستند.
نخستین رمان اکو نام گل سرخ در سال ۱۹۸۰ منتشر شد. داستانهای اکو از طیف وسیعی از مخاطبان در سراسر جهان بهره بردهاند و به زبانهای بسیار ترجمه شدهاند. رمانهایش پر از ارجاعات ظریف و اغلب چند زبانه به ادبیات و تاریخاند. آثار داستانی اکو نشاندهندهی مفهوم بیامتنیت، یا ارتباط میان همهی آثار ادبی است. اکو جیمز جویس و خورخه لوییس بورخس را دو نویسندهی مدرنی میداند که بیشترین اثر بر کارش را داشتهاند. رمان تاریخی جنایی نام گل سرخ در صومعهای ایتالیایی در سال ۱۳۲۷ رخ میدهد و معمایی است حاصل ترکیب نمادشناسی در قصه، تحلیلهای کتاب مقدس، مطالعات قرون وسطی و نظریهی ادبی. در این صومعه یک خودکشی رخ میدهد و چند راهب دیگر هم با شرایط مشکوک میمیرند. ویلیام باسکرویل راهبی فرانسیسی توسط راهب بزرگ دیر موظف میشود مرگها را بررسی کند. هر مرگی مسبب بنبستهای نویی میشود و سرنخهای نویی هم پیش پای ویلیام میگذارد. شخصیت اصلی کتابخانهی پر پیچ و خمی قرون وسطایی را دربارهی قدرت براندازانهی خنده کشف میکند و با تفتیش عقاید مواجه میشود.
اکو در ۱۹۸۸، در دانشگاه بولونیا، برنامهی نامعمولی به نام انسانشناسی غرب ایجاد کرد از منظر غیر غربیها (دانشگاهیان آفریقا و چین)، آنطور که توسط معیارهای خودشان تعریف میشد. او این شبکهی بینفرهنگی بینالمللی را مبتنی بر نظرات آلن لو پیچون در غرب آفریقا ساخت. ماحصل این برنامهی دانشگاه بولونیا نخستین کنفرانس گوانگژو چین با عنوان «سرحدات دانش» بود.
در ۱۹۸۸ آونگ فوکو رمان دوم اکو منتشر شد که به تبعیت از ده فلک کابالا به ده بخش تقسیم شده است. این رمان پر است از ارجاعات مبهم به کابالا، کیمیاگری و نظریهی توطئه. آونگ عنوان به آونگی واقعی اشاره دارد که فیزیکدان فرانسوی لئون فوکو طراحیاش کرده بود تا گردش زمین را نشان دهد و اهمیتی نمادین در رمان دارد. برخی باور دارند عنوان به میشل فوکو که دوست اکو بوده هم ارجاع دارد اما او هر ارجاع تعمدی به او در این رمان را رد میکند. رمان ماجرای سه ناشر است که بعد خواندن تعداد زیادی متون نظریهی توطئه، خودشان به عنوان بازی یک نظریهی توطئهی جدید طراحی میکنند به نام «نقشه» و گهگاه آنقدر غرق بازی میشوند که فراموش میکنند واقعیت ندارد. بعد از مدتی سازمانی مخفی یکی از ناشران به نام بلبو را هدف قرار میدهد چون باور کردهاند که او کلید گنج عظیم شوالیههای معبد را دارد.
در ۱۹۹۴ کتاب شش پیادهروی در جنگلهای داستانی که سخنرانیهایش در هاروارد بود منتشر شد. عنوان کتاب اشارهای دارد به کتاب شش یادداشت برای هزارهی بعدی ایتالو کالوینو که در هاروارد ارایه شده بود. همچنین اکو در این کتاب به شبی از شبهای زمستان مسافری کالوینو هم به عنوان کتابی الهام بخش ارجاع میدهد زیرا «نگران حضور خواننده در متن است» که موضوع سخنرانیهای منتشر شده در این کتاب است.
همچنین در سال ۱۹۹۴ رمان جزیرهی روز پیشین هم منتشر شد. رمانی تاریخی که در قرن ۱۷ اتفاق میفتد و باز هم جستوجویی برای چیزی پنهان، یک طول جغرافیایی مخفی، را شامل میشود. شخصیت اصلی روبرتو دلا گریوا نجیبزادهای ایتالیایی است که روی یک کشتی در اقیانوس آرام گیر میافتد و کم کم وضعیت ذهنیاش دچار زوال میشود.
در ۱۹۹۵ کتاب چگونه با یک ماهی آزاد سفر کنیم را منتشر کرد که مجموعهای از جستارهای طنز و خیالبافانه است که در طول سی سال آنها را نوشته بود و خواننده را به سفر در چرندیات زندگی مدرن میبرد. او طنازانه فیلمهای غربی را ساختشکنی میکند، به راننده تاکسیهای نیویورک پیله میکند و قوانین کتابخانه را به سخره میگیرد. با این که این جستارها لحن طنز دارند و پر از شوخیاند دست روی موضوعاتی جدی گذاشتهاند. بخشی از این جستارها در شناختنامهی اکو به فارسی ترجمه شدهاند.
کتاب خوشبختیها: زبان و جنون در ۱۹۹۸ منتشر شد که مجموعهای از جستارهای اکو است که با تاریخ زبانشناسی و مفاهیم مدرن اولیهی زبان کامل سر و کار دارد. خوشبختیها گرهبازکردنی دقیق از امر شگفتانگیز و امر کذب است، شرحی درخشان بر اینکه چگونه حقایق پیشبینینشده اغلب از نظرات نادرست چشمه میگیرند. از باور لایبنیتز که ای چینگ اصول حسابان است تا مارکو پولو که کرگدنی را با اسب تکشاخ اشتباه گرفت. اکو گردشی تابناک در تاریخ فکر پیش راهمان میگذارد تا ببینیم ما امر آشنا را بر آنچه برایمان غریب است فرافکنی میکنیم تا جهان برایمان معقول شود. او در این لایههای خطاهایی که تاریخ بشری را شکل داده آشکار میکند تا نشانمان دهد که خوشبختیها میتوانند از اشتباهات تکامل یابند.
در سال ۲۰۰۰ کتاب ایمان یا بیایمانی منتشر شد که مکاتباتی بین کاردینال مرحوم میلان کارلو ماریا مارتینی و اومبرتو اکو به عنوان آدمی سکولار است. در این گفتوگوی فکر مهیج دوستانه، این دو نفر برخی از مهمترین موضوعات اختلافی روزگار ما شامل آخرالزمان، سقط جنین، زنان روحانی و اخلاق را بررسی میکنند. کتاب شامل بحثهای جالبی از نظرگاههای مختلف و متضاد است. در ترجمهی فارسی تنها نیمی از این کتاب به فارسی برگردانده شده است.
در همین سال بائودولینو که چهارمین رمان اکو بود منتشر شد. در سال ۱۲۰۴، بائودولینو از الساندریا وارد قسطنطنیه میشود بیخبر از آنکه جنگ صلیبی چهارم شهر را به آشوب کشیده. در این شلوغی، نیکتاس چونیاتس را میبیند و زندگیاش را نجات میدهد. نیکتاس از نبوغ زبانی او، که به زبانهای بسیاری که او هرگز نشنیده حرف میزند شگفت زده میشود و یا این سوال او که اگر بائودولینو جنگجویی صلیبی نیست پس کیست، بائودولینو قصهی زندگیاش را برای نیکتاس تعریف میکند.
در سال ۲۰۰۴ پنجمین رمان اکو شعلهی اسرارآمیز ملکه لوانا به بازار آمد. کتاب دربارهی یامبو، کتاب عتیقهفروشی ۵۹ ساله در میلان است که حافظهی اپیزودیک خود را از دست میدهد. در ابتدای رمان هر آنچه که هر زمانی خوانده را میتواند به یاد بیاورد اما خانوادهاش، گذشتهاش و حتی نامش را فراموش کرده. یامبو به سولارا خانهی کودکیاش میرود، تا ببیند آیا میتواند گذشتهاش را دوباره کشف کند. بعد روزها جستوجو در روزنامههای قدیمی، کتابها و مجلات و امثالهم در به دست آوردن خاطراتش ناموفق است، گرچه قصهی نسلش را و جامعهای را که والدینش و پدربزرگش در آن مردند را دوباره زندگی میکند. آماده برای ترک جستوجویش، نسخهای اصلی از نخستین چاپ آثار شکسپیر در ۱۶۲۳ را در میان کتابهای پدربزرگش پیدا میکند، شوکی که باعث سانحهای دیگر میشود، که در آن خاطرات از دست رفتهی کودکیاش را دوباره زندگی میکند.بخش آخر کتاب اکتشافی ادبی درباره پدیدار سنتی که در آن زندگی فرد جلوی چشمش حاضر میشود است وقتی یامبو در تلاش است تا یک خاطرهای را که بیش از همه دنبال آن است به دست آورد: چهرهی دختری که از کودکی عاشقش بوده.
در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ دو کتاب دربارهی زیبایی و دربارهی زشتی را منتشر کرد. زیبایی نه تاریخ هنر است و نه تاریخ زیباییشناسی اما اکو در دربارهی زیبایی این دو رشته را به هم نزدیک میکند تا نظریات زیبایی را از جهان کلاسیک تا دوران مدرن بررسی کند. بر حسب شکل و سبک، زیبایی به صور گسترده و گوناگونی درک شده است؛ در نقاشی، مجسمهسازی، معماری، فیلم، عکاسی، رمان، شعر که تصویری کامل از این موضوع عظیم ارایه میکند. دربارهی زشتی اکتشاف امر هولناک و زننده در فرهنگ تصویری و هنرهاست. انگیزهی نظربازانهی پشت کشش ما به امر مخوف و موحش چیست؟ کشش رسواییها از کجا میاید؟ آیا زشتی هم در چشم بیننده است؟ تواناییهای قصهگویانهی اکو و دانش گستردهاش در این پژوهش ناب زشتی در هم آمیخته شده و نشان میدهد ما نیمهآگاهانه بیش از هر چیز جذب چیزهایی میشویم که از آنها پرهیز میکنیم. دربارهی زشتی مفاهیم شر، تباهی و تیرگی را در هنر و ادبیات بررسی میکند. اکو میگوید زیبایی، از منظری کسالتآور است. گرچه مفهومش در طول اعصار تغییر میکند… شیئ زیبا باید همیشه از قوانین مشخصی پیروی کند. دماغی زیبا نباید از حدی بزرگتر یا کوچکتر باشد، بر عکس، دماغی زشت میتواند به بلندی دماغ پینوکیو باشد، یا خرطوم فیل، یا مانند منقار عقاب و به این ترتیب زشتی امری پیشبینیناپذیر است، و دامنهی بینهایتی از امکانات پیش رویمان میگذارد. زیبایی منتاهی است، زشتی نامتناهی.
در سال ۲۰۰۹ اکو کتاب بینهایتی فهرستها را منتشر کرد که عنوان ایتالیاییاش سرگیجهی فهرستها بود که بر این گنجینهی عظیم دستاوردهای بشری، پدیدار فهرستبرداری و گردآوری تامل میکند. این کتاب، که در آن آثار هنری لوور و دیگر مجموعههای محبوب جهان منتشر شده است که دنبالهای بر دربارهی زیبایی و دربارهی زشتی است. او در این کتاب تمایل ذهن غربی به فهرستسازی را بررسی میکند. او به این وسواس «سرگیجهی فهرستها» میگوید اما نشان میدهد چطور در دستان آدمی مناسب میتواند «شاعرانگی کاتالوگها» باشد. از مجموعههای عتیقهی قرون وسطی تا گردآوریهای وسواسی اندی وارهول اکو بر این موضوع تامل میکند که چطور چنین فهرستهایی میتوانند آینهی روح زمانهشان باشند.
در سال ۲۰۰۴ ششمین رمان اکو با عنوان گورستان پراگ منتشر شد. شخصیت اصلی گورستان پراگ، کاپیتان سیمونه سیمونینی، تبهکاری تمامعیار است. او به عنوان سردفتری که اسناد رسمی جعل میکند زندگی میگذراند، اما شغل دومش خبرچینی برای سرویسهای مخفی است؛ ابتدا در زادگاهش پیهمون و بعد در پاریس. ما با او در اواخر دههی هفتم زندگیاش روبهرو میشویم، درست در شرایطی که دچار فراموشی مقطعی شده و نگران است مبادا گرفتار «شخصیت دوپاره» شده باشد، کار نوشتن دفتر خاطراتش را آغاز کرده است. بهنظر میرسد کشیشی یسوعی به نام آبه دالا پیکولا ساکن آپارتمان کوچکی است که از طریق راهرویی مخفی به محل سکونت سیمونینی راه دارد و وقتی او خوابیده است یادداشتهایی در تفسیر دفتر خاطرات او مینویسد. سیمونینی، که در پاریس با فروید آشنا شده، نوشتن دفتر خاطرات را با هدف خوددرمانی آغاز کرده است. او سعی میکند جزئیات گذشتهی خود را بهیاد بیاورد تا از این طریق به واقعهای برسد که او را پریشان و دچار فراموشی مقطعی کرده است و ظاهراً دالا پیکولا نقش نوعی «خودِ برتر» را بازی میکند که هر بار سیمونینی از یادآوری گذشتهاش اکراه دارد، او را سرزنش میکند.
در اعترافات رماننویس جوان (۲۰۱۱) اکو در اواخر دههی هفتاد سالگیاش، به پیشهی طولانیاش به عنوان نظریهپرداز و رماننویس نگاهی دوباره میکند و پیوستگی پرثمرشان را کاوش میکند. با سیاحت در مرز بین داستان و غیرداستان شروع میکند. باور دارد که غیرداستان خوب مانند بازی قاتل کیست؟ است و رماننویس متبحر جهانهایی دقیق و پرجزییات خلق از مشاهده و پژوهش خلق میکند. سپس از تجربیات خودش در طراحی جهانهای داستانیاش میگوید و بعد از ادغام جهانهای داستانی در زندگی ما، که چرا ما، در جهان واقعی متاثر از شخصیتهای داستانی میشویم و آنها چگونه وجود دارند؟ آنا کارنینا چطور برای ما زنده است و گرگور زامزا چطور؟
در همین سال اختراع دشمن هم منتشر شد که دامنهی وسیعی از موضوعات که اکو دربارهی آنها در ده سال پیش از آن چیزی نوشته یا سخنرانی کرده بود را در بر میگرفت. از ایدههای الهامبخش رمانهای نخستینش ـ کشف جزایر گمشده، قلمروهای افسانهای، جهان قرون وسطی ـ تا رسالهای دربارهی مضمون آخرین رمانش، گورستان پراگ، که هر کشوری نیاز به دشمنی دارد، و اگر نداشته باشد باید آن را اختراع کند.
در آخرین رمانش، پیششماره، که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، روزنامهنگاری سفارشینویس، کولونا، توسط یک غول املاک و ارتباطات استخدام میشود تا روی روزنامهای هنوز منتشر نشده به نام دومانی کار کند. مسئولیتش خلق روزنامهای است که احتمالا هرگز منتشر نمیشود، کولونا و دبیرهایش دستور کاری مناسب با اهداف رییسشان ملقب به «فرمانده» دارند، که برنامهاش این است که از روزنامه برای گشودن راهش با تهدید میان نخبگان سیاسی و مالی ایتالیا بوسیلهی مخلوطی از کنایههای مصور و یادداشتّهای شبه روشنفکری رسواگر نظم موجود، استفاده کند. در این مسیر، کولونا از دسیسهی بالقوهی بزرگی آگاه میشود که در آن موسولینی ـ که با یک بدل پیش از اعدامش جابهجا شده ـ از سقوط رژیم دوران جنگش نجات پیدا کرده و به زندگی در تبعید آرژانتین ادامه میدهد، جایی که ممکن است پشت نقشههای گوناگونی در دوران پس از جنگ برای بیثبات کردن ایتالیا باشد، توطئههایی مانند ربایش و قتل نخستوزیر آلدو مورو در ۱۹۷۸.
اکو عاشق کتاب بود. آپارتمانی در میلان داشت و ویلایی نزدیک اوربینو. در اولی ۳۰۰۰۰ کتاب و در دومی ۲۰۰۰۰ کتاب داشت. می؛فت ما برای کتابها زندگی میکنیم. میگفت عاشق بوی جوهر کتاب در صبح است و میگفت کتابخانهها اماکنی سحرآمیزند. میگفت جهان پر از کتابهای ارزشمندی است که کسی نمیخواندشان و میگفت کتاب مثل قاشق، مثل قیچی، مثل چکش، مثل چرخ است، اختراع که شد نمیتواند بهتر شود و میگفت کتابها همیشه و همواره از دیگر کتابها سخن میگویند.
*این یادداشت پیشتر در شمارهی ۴۶ مهرنامه، نوروز ۹۵ منتشر شده است.