توصیه‌ها به نویسندگان جوان — سوزان سانتاگ

اخلاق‌مدار باشید

نویسنده خوب باید هوش اخلاقی بالایی داشته باشید. اخلاقیات شما را تبدیل به نویسنده‌ای معتبر و خاص می‌کند. من فکر می‌کنم نویسندگان داستان کوتاه و رمان نقش مأمور ترویج اخلاق را در جامعه دارند. نویسندگان داستان‌های جدی می‌توانند موضوعات اخلاقی را در داستان خود بیان کنند. داستانی روایت کنند که بعد آموزش داشته باشد و خواننده با قصه همذات‌پنداری کند. ممکن است داستان در کتاب با زندگی شخصی خواننده متفاوت باشد، اما دیدگاه و جهان‌بینی فرد را بی‌شک گسترش می‌دهد و ظرفیت‌مان را برای قضاوتی اخلاقی افزایش می‌دهد.

توجه کنید

توجه کنید. نویسندگی توجه زیادی می‌طلبد. اتفاقات پیرامون خود را درک کنید و اجازه ندهید محدودیت‌های اجتماعی زندگی شما را کوچک و حقیر کند. توجه کردن سبب می‌شود با دیگران ارتباط برقرار کنید و مشتاقتان می‌کند. همیشه مشتاق باقی بمانید.

کتاب‌های تأثیرگذار بخوانید

من دوست دارم آثاری بخوانم که تحت تأثیرم قرار دهند؛ کتابی که چیزی به معرفت من از دنیا بیفزاید. برای شاعران ارزش بیشتری قائل هستم. بسیاری از نویسندگانی که دوست دارم، در آغاز شاعر بوده‌اند.

احساستان را بروز دهید

نوشتن کاری عجیب است. نویسنده باید احساسات مختلفی را همزمان تجربه و به خواننده منتقل کند. البته احساسات بخشی از همه آثار هنری است، اما به نظر من برای نویسندگان بیشتر صدق می‌کند، زیرا نویسنده بر خلاف نقاش یا آهنگساز در ساختاری کار می‌کند که در همه حال کاربرد دارد. نویسنده خوب باید بتواند احساسات مختلف را بروز دهد و البته معتقدم نویسنده نباید احساسات شخصی‌اش را بروز دهد که در این صورت همه باید از زندگی شخصی خود بنویسند! نوشتن کلاً کار پیچیده‌ای است.

عاشق کلمات باشید

عاشق کلمات باشید، برای نوشتن جملات سختی بکشید و به دنیا توجه کنید. کمی هم جدی باشید؛ منظور من این است که دورو نباشید، نه اینکه شوخ‌طبع نباشید. نکته دیگری هم هست که دوست دارم بگویم: لطفاً عجله نکنید. اگر نویسنده خوش‌شانسی باشید می‌توانید از خواندن آثار نویسندگانی چون تولستوی، داستایوسکی و تورگنیف لذت زیادی ببرید. مردم زیادی از من می‌پرسند اگر بخواهیم نویسنده شویم باید چه‌کار کنیم و من همیشه می‌گویم نویسندگی چیزی نیست که تصمیم بگیرید انجام دهید. نویسندگی حسی است که اگر انجامش ندهید، نمی‌توانید به زندگی خود با آرامش ادامه دهید. البته اشکالی ندارد کارهایی چون نقاشی و یادگیری موسیقی را با تصمیم شخصی‌مان آغاز کنیم و بیاموزیم. افراد زیادی می‌نویسند و اشکالی هم ندارد، اما اگر بخواهید نویسنده‌ای حرفه‌ای شوید نیاز به حسی ورای تصمیمی شخصی است.

دستور زبان را یاد بگیرید

نویسنده خوب باید از علائم نگارشی و نقش کلمات مختلف در جمله آگاه باشد.

منبع الهام خود را در اتفاقات روزمره بیابید

کنجکاو باشید و به سراغ موضوعات مختلف در زندگی‌تان بروید. منتظر نباشید تا ناخودآگاه به شما الهام شود. برای نویسنده شدن باید ماجراجو باشید و به دل جامعه بروید و از موضوعات و اتفاقات مختلف آگاه شوید.

بایدها و نبایدهای نوشتن — استیون کینگ

۱. دیگر تلویزیون تماشا نکن؛ به جای آن،‌ تا می‌توانی کتاب بخوان

اگر کارتان را به عنوان یک نویسنده شروع کرده‌اید، اولین چیزی که باید از شرش خلاص شوید، تلویزیون‌تان است. به نظر «کینگ»، تلویزیون برای خلاقیت «سَم» است. نویسنده‌ها باید به درون‌شان نگاه کنند و به زندگی درون تخیلات خود توجه کنند. برای این کار باید تا می‌توانند مطالعه کنند.

«کینگ» هرجا می‌رود، کتابی با خودش می‌برد. او حتی موقع غذا خوردن هم مطالعه می‌کند. «اگر می‌خواهید نویسنده شوید، باید دو چیز را اولویت خود قرار دهید: زیاد بخوانید، زیاد هم بنویسید. مطالعات گسترده داشته باشید و مدام روی بازنویسی و اصلاح کارتان وقت بگذارید.»

۲. بیش از آن‌چه فکر می‌کنی، خود را برای شکست و انتقادهای آتی آماده کن

«کینگ» داستان‌نویسی را با «گذر از اقیانوس اطلس با وان حمام» مقایسه می‌کند و می‌گوید: «در هر دو، فرصت‌های زیادی برای شک به خود وجود دارد.» نه تنها به خودتان شک می‌کنید، بلکه دیگران هم در مورد شما مردد می‌شوند. «اگر بنویسید (یا نقاشی کنید، یا برقصید، یا مجسمه‌ بسازید، یا بخوانید) همیشه یکی هست تا باعث شود شما در مورد خودتان حس بدی داشته باشید. جریان همین است».

اغلب اوقات حتی وقتی شما حسش را هم ندارید، باید به نوشتن ادامه بدهید. «توقف نوشتن یک اثر تنها به دلیل سختی آن، چه از لحاظ احساسی و چه از منظر تخیلی ایده‌ بدی است». در زمان شکست هم پیشنهاد «کینگ»، مثبت‌اندیشی است: «مثبت‌نگری پاسخ صحیح و کاملی به شکست است».

۳. وقتت را با تلاش برای راضی کردن مردم تلف نکن

بنا به گفته «کینگ»، پررویی باید آخرین دغدغه‌تان باشد: «اگر می‌خواهید به معنای واقعی در بالاترین حد توان‌تان بنویسید، روزگارِ عضویت شما در جامعه آدم‌های مودب دیگر به پایان رسیده است.»

«کینگ» پیش‌تر از آن‌چه می‌نوشت خجالت‌زده می‌شد مخصوصا وقتی نامه‌هایی از سر خشم دریافت کرد که در آن‌ها به تعصب به رویکردهای ضدانسانی، جنایتکار بودن یا حتی اختلال‌های روانی متهم ‌شد. اما او در سن ۴۰ سالگی متوجه شد که همه نویسندگان برجسته‌ به تلف کردن استعدادهای‌شان متهم شده‌اند.

مسلما «کینگ» با این مسأله کنار آمده است. او می‌نویسد: «اگر قبول نداشته باشید، فقط می‌توانم شانه‌ام را بالا بیاندازم. این تنها جواب من است. تو نمی‌توانی همیشه همه خواننده‌ها را از خودت راضی نگه داری.» بنابراین «کینگ» به شما توصیه می‌کند دیگر نگران نباشید.

۴. اول برای خودت بنویس

باید بنویسید چون باعث حس شادی و موفقیت برای‌تان می‌شود. همان‌طور که «کینگ» می‌گوید: «من نوشتن را برای لذت بردن محض انجام می‌دهم و اگر بتوانید آن را با لذت انجام دهید، می‌توانید تا ابد ادامه‌اش دهید.»

«کورت ونه‌گات» ـ نویسنده مطرح رمان «سلاخ‌خانه شماره پنج» ـ هم چنین نظری داشته: «موضوعی را انتخاب کنید که برای‌تان مهم است و در قلب‌تان حس می‌کنید دیگران هم باید دغدغه‌اش را داشته باشند. مسحورکننده‌ترین و پرنفوذترین اِلِمان در سبک شما، علاقه اصیل است، نه بازی‌های زبانی.»

۵. با چیزهایی سر و کله بزن که نوشتن درباره‌شان سخت است

«کینگ» می‌نویسد: «گفتن از مهمترین چیزها، از همه سخت‌تر است. این‌ها چیزهایی هستند که بابت‌شان خجالت می‌کشید، چون کلمات احساساتت را ناقص می‌کنند.»

بهترین آثاری نوشتاری پس از ساعت‌ها تفکر خلق می‌شوند. به عقیده «کینگ»، «نوشتن تفکر پالوده‌شده است.»

وقتی مسائل مشکل را هدف قرار می‌دهید، مطمئن شوید که در آن‌ها عمیق شده‌اید. «کینگ» بر این عقیده است: «داستان‌ها مثل یافته‌های باستان‌شناسی هستند، مثل فسیل‌هایی که در زمین هستند… داستان‌ها عتیقه هستند، بخشی از جهان کشف‌نشده‌ای که پیش از این وجود داشته‌.» نویسنده‌ها باید مثل باستان‌شناسان باشند و تا جایی که می‌توانند داستان را حفر کنند.

۶. موقع نوشتن، ارتباطت را با بقیه دنیا قطع کن

نوشتن باید یک فعالیت کاملا شخصی و محرمانه باشد. میزتان را گوشه اتاق قرار دهید، همه چیزهایی را که حواس‌تان را پرت می‌کند حذف کنید؛ از گوشی موبایل گرفته تا پنجره‌های باز. «کینگ» توصیه می‌کند: «با درهای بسته بنویسید و با درهای باز دوباره‌نویسی کنید… اولین چرک‌نویس کاملا خام است، کاری است که باید با درهای بسته انجام شود.» باید فضایی کاملا خصوصی بین شما و کارتان باشد.

۷. تظاهر نداشته باش

«یکی از کارهای بدی که می‌توانید در نوشتارتان انجام دهید، بَزَک کردن کلمات‌تان است؛ این‌که به خاطر خجالت کشیدن از کلمات کوتاه، دنبال واژه‌های بلندتر بگردید.»

«کینگ» این اشتباه را با پوشاندن حیوان خانگی با لباس‌ شب مقایسه می‌کند، که به خاطر زیاده‌روی هم باعث خجالت‌ صاحب‌خانه می‌شود، هم خودِ حیوان.

«دیوید اوگیلوی» تاجر مطرح، برای کارمندان خود نوشته است: «هرگز از کلمات قلمبه سلمبه‌ای مثل تجدیدنظر، اغتشاش، بر پایه نگرش و قضاوت استفاده نکنید. این‌ها نشانه‌های یک آدم عوضی متظاهر هستند.» علاوه بر این، از نمادها استفاده نکنید، مگر در مواقع لزوم. «کینگ» می‌نویسد: «نمادگرایی برای زیبایی و غنای اثر است، نه برای ایجاد ژرفایی تصنعی.»

۸. از قیدها و پاراگراف‌های طولانی بپرهیز

همان‌طور که «کینگ» بارها در کتاب خاطراتش تأکید کرده، «قید دوست شما نیست». در واقع او اعتقاد دارد «جاده جهنم را قیدها هموار کرده‌اند.» نویسنده «مسیر سبز» قیدها را به قاصدک‌هایی که علفزار شما را خراب می‌کنند، تشبیه کرده است.

باید به همگام شدن پاراگراف‌ها با ریتم داستان‌های‌تان هم دقت کنید: «پاراگراف‌ها تقریبا همیشه همان‌قدر که برای آن‌چه می‌گویند اهمیت دارند، به خاطر شکل ظاهری‌شان هم مهم هستند.»

۹. زیاد درگیر گرامر نباش

به عقیده «کینگ»، هدف اصلی نویسندگی اغواست، نه دقیق بودن. او می‌نویسد: «زبان همیشه نباید کراوات‌زده و با کفش‌های مرتب باشد… موضوع ادبیات داستانی، صحیح بودن گرامر نیست، بلکه جذب مخاطب و روایت یک داستان است» باید همه سعی‌تان را بکنید که خواننده کلا فراموش کند دارد یک داستان می‌خواند.

۱۰. در هنرِ توصیف استاد شو

«کینگ» می‌نویسد: «توصیف در تخیل نویسنده شروع می‌شود، اما باید در ذهن خواننده پایان بگیرد.» مهمترین بخش، نوشتن به اندازه کافی نیست، بلکه محدود کردن گفته‌های‌تان است. آن‌چه را می‌خواهید خواننده تجربه کند تصور کنید، بعد آن‌چه را در ذهن‌تان می‌بینید، به زبان کلمات ترجمه کنید و روی کاغذ بیاورید. «باید چیزها را طوری توصیف کنید که خواننده از تشخیص دادن آن‌ها مو به تنش سیخ شود.»

کلید توصیف خوب، شفافیت است، هم در مشاهده و هم در نوشتن. از تصاویر تازه و واژه‌های ساده برای جلوگیری از خسته شدن خواننده استفاده کنید. «کینگ» می‌نویسد: «دلیل این‌که در خیلی از موارد خواننده‌ای داستان را به خاطر خسته‌کنندگی‌اش کنار می‌گذارد، این است که نویسنده مسحور توانایی توصیف خود شده و دیدش را نسبت به اولویت‌هایش از دست داده، و اولویت‌بندی همان چیزی است که روند کار را حفظ می‌کند.»

۱۱. اطلاعات پس‌زمینه‌ زیادی به خواننده نده

«آن‌چه باید یادتان باشد این است که بین سخنرانی درباره آن‌چه می‌دانید، با استفاده از آن برای غنا بخشیدن به داستان‌تان فرق هست. دومی خوب است، اولی نه.» مطمئن شوید تنها جزییاتی را می‌آورید که داستان‌تان را پیش می‌برد و خواننده را به ادامه خواندن ترغیب می‌کند.

اگر به تحقیق نیاز دارید، مطمئن شوید روی داستان‌تان سایه نمی‌اندازد. تحقیقات باید «در عقب‌ترین پس‌زمینه‌ داستان» باشد. ممکن است شیفته آن‌چه یاد گرفته‌اید شده باشید، اما خواننده‌های‌تان به شخصیت‌ها و داستان‌تان خیلی اهمیت می‌دهند.

۱۲. درباره کارهایی که مردم واقعی می‌کنند، داستان بگو

«بد نوشتن چیزی بیشتر از نحو نابجا و مشاهدات غلط است؛ بد نوشتن معمولا نشأت‌گرفته از خودداری لجوجانه برای روایت داستان‌ها درباره آن‌چه مردم واقعا انجام می‌دهند، است. برای این‌که این مسأله را لمس کنید، بگذارید بگویم قاتل‌ها هم گاهی به پیرزن‌ها کمک می‌کنند تا از خیابان عبور کنند.» خواننده‌ها بیش از همه چیز به آدم‌های داستان‌ شما اهمیت می‌دهند، بنابراین مطمئن شوید که به همه ابعاد شخصیتی آن‌ها توجه کرده‌اید.

۱۳. ریسک کن؛ با احتیاط بازی نکن

اول از همه، دیگر از صدای مجهول استفاده نکنید. این بزرگ‌ترین نشانه ترس است. «کینگ» می‌نویسد: «من به این نتیجه رسیده‌ام که ترس، ریشه اکثر نوشته‌های ضعیف است.» نویسنده‌ها باید جسارت داشته باشند، ریسک کنند و مسئولیت نوشته‌های‌شان را به عهده بگیرند.

«کینگ» می‌گوید: «هر چیز لعنتی را که دل‌تان می‌خواهد امتحان کنید، مهم نیست چقدر معمولی و خسته‌کننده یا ظالمانه است. اگر خوب بود که خوب است. اگر نه، بگذاریدش کنار.»

۱۴. متوجه باش که برای نویسنده خوب شدن به مواد مخدر نیاز نداری

«کینگ» معتقد است: «این فکر که تلاش خلاقانه و مواد روانگردان به هم پیوند خورده‌اند، یکی از افسانه‌های بزرگ و همه‌گیر فضای روشنفکری دوران ماست.» از نگاه «کینگ» نویسنده‌هایی که دچار سوءمصرف مواد هستند، تنها مصرف‌کننده مواد هستند: «هر ادعایی مبنی بر این که مواد مخدر و الکل برای رسیدن به احساسات بهتر لازم است، تنها یک آشغال معمولی در خدمت امیال شخصی است.»

۱۵. سعی نکن صدای کس دیگری را بدزدی

همان‌طور که «کینگ» می‌گوید: «نمی‌توانید شبیه یک موشک کروز شوید». وقتی سعی می‌کنید به هر دلیلی غیر از تمرین، از نویسنده دیگری تقلید کنید، تنها چیزی که تولید می‌کنید «تقلیدهای کم‌مایه» است. این به این خاطر است که شما هرگز نمی‌توانید عین یک نفر دیگر حقیقت را تجربه و احساس کنید، به‌خصوص با یک نگاه سطحی به واژه‌ها و پی‌رنگ‌ یک اثر.

۱۶. بدان که نویسندگی، فرمی از تله‌پاتی است

«همه هنرها تا حدی به تله‌پاتی بستگی دارند، اما به نظر من نویسندگی ناب‌ترین عصاره این مطلب است.» المان مهمی که در نوشتن وجود دارد، انتقال است. شغل شما روی کاغذ آوردن کلمات نیست، بلکه انتقال ایده‌های درون ذهن‌تان به ذهن خواننده‌هاست. به گفته «کینگ»، «کلمه‌ها فقط ابزاری هستند که این انتقال از طریق آن‌ها انجام می‌شود.»

«ونه‌گات» هم در لیست توصیه‌هایش، نویسنده‌ها را این‌طور نصیحت می‌کند: «از زمان یک آدم کاملا غریبه جوری استفاده کنید که احساس نکند وقتش تلف شده است.»

۱۷. نوشتن را جدی بگیر

«کینگ» می‌گوید: «می‌توانید با اضطراب، هیجان‌زدگی، امیدواری یا ناامیدی کار نوشتن را انجام دهید. به هر شکلی آن را به انجام برسانید، غیر از با آرامش». «کینگ» توصیه می‌کند: «اگر نمی‌خواهید نوشتن‌تان را جدی بگیرید، کتاب را ببندید و کار دیگری انجام دهید.»

«سوزان سانتاگ» هم گفته است: «داستان باید من را به هم بریزد. وقتی اولین خط را در ذهنم می‌شنوم، باید قلبم به تپش بیفتد. پشت میز شروع به لرزیدن می‌کنم.»

۱۸. هر روز بنویس

«وقتی کار روی یک پروژه را شروع می‌کنم، متوقف نمی‌شوم، سرعتم را کم نمی‌کنم مگر این که مجبور باشم. اگر هر روز ننویسم، شخصیت‌ها در ذهنم بیات می‌شوند؟… کنترلم را روی قصه و روند داستان از دست می‌دهم.»

اگر نتوانید مدام بنویسید، هیجان ایده‌تان کم کم از بین می‌رود. «کینگ» زمانی را که کار واقعا به کار تبدیل می‌شود به «بوسه مرگ» تشبیه کرده و توصیه کرده «فقط آن را دریابید.»

۱۹. اولین نسخه‌ را در سه ماه تمام کن

«کینگ» دوست دارد روزی ۱۰ صفحه بنویسد. طی سه ماه، این میزان به ۱۸۰ هزار کلمه می‌رسد. او در این‌باره می‌گوید: «نوشتن اولین نسخه یک کتاب ـ حتی یک کار حجیم ـ نباید بیشتر از سه ماه، یعنی به اندازه یک فصل، طول بکشد. «کینگ» معتقد است: «اگر زیاد روی یک اثر وقت صرف کنید، داستان یک حس عجیب و غریب پیدا می‌کند.»

۲۰. وقتی نوشتنت تمام شد، گامی بزرگ به عقب بردار

«کینگ» پیشنهاد می‌کند بعد از اتمام کار، شش هفته برای تجدید قوا وقت بگذارید تا ذهن‌تان باز شود و بتوانید هر ایراد چشمگیر در پی‌رنگ یا شکل‌دهی شخصیت‌ها را تشخیص دهید. او تأکید می‌کند که برداشت ابتدایی یک نویسنده از یک شخصیت، می‌تواند به اندازه تصور یک خواننده غلط باشد.

او نویسندگی و فرآیند بازنویسی را با طبیعت مقایسه می‌کند و می‌نویسد: «وقتی یک کتاب می‌نویسی، داری هر روز درختان را مشاهده می‌کنی و از هم تشخیص‌شان می‌دهی. وقتی کارت تمام می‌شود، باید یک قدم عقب بایستی و به جنگل نگاه کنی. وقتی اشتباهاتت را دیدی، نباید ناامید شوی یا خودت را سرزنش کنی. خراب کردن برای بهترین‌ها هم اتفاق می‌افتد.»

۲۱. جرأت داشته باش و بِبُر

نویسنده‌ها وقتی به مرحله بازنویسی می‌رسند، خیلی برای‌شان سخت است از کلماتی که وقت زیادی برای‌شان صرف کرده‌اند، بگذرند. اما «کینگ» توصیه می‌کند: «عزیزانت را بکش. عزیزانت را بکش، حتی وقتی قلب خودمدار کوچک نویسنده بدِ درونت را می‌شکند. عزیزانت را بکش.»

با این‌که بازنویسی یکی از سخت‌ترین مراحل نویسندگی است، شما باید بخش‌های خسته‌کننده را کنار بگذارید تا داستان جلو برود. «کورت ونه‌گات» هم توصیه می‌کند: «اگر یک جمله ـ هر چقدر هم عالی ـ به شفاف ‌شدن موضوع‌تان به نحوی جدید یا مفید کمک نمی‌کند، آن را خط بزنید.»

۲۲. متأهل بمان، سالم باش و خوب زندگی کن

«کینگ» موفقیتش را به دو چیز نسبت می‌دهد: سلامتی جسمی و ازدواجش: «ترکیبِ بدنی سالم و رابطه‌ای پایدار با زنی مستقل و بی‌آزار، ادامه زندگی حرفه‌ای من را ممکن کرده است.» مهم است که شما مرکز تعادلی قوی در زندگی‌ داشته باشید، تنها در این صورت است که نویسندگی همه زندگی‌تان را نمی‌بلعد.

ترجمه خوب چه ترجمه‌ای است — علی خزاعی‌فر

نظریه‌پرداز ترجمه، ایون زوهر، می‌گوید فرهنگ هر کشور مجموعه‌ای از نظام‌هاست (نظام سیاسی، نظام حقوقی، نظام ادبی، نظام هنری، نظام اجتماعی، نظام دینی، نظام ترجمه و غیره) که در یکدیگر تاثیر دارند.

بنابراین سخن، نقد ترجمه هیچ‌گاه در خلأ و جدا از سایر نظام‌های موجود در جامعه صورت نمی‌گیرد؛ نقد ترجمه همان قدر ممکن است که نقد سیاسی و نقد ادبی و نقد هنری.

البته نقد در همه این حوزه‌ها کم و بیش صورت می‌گیرد ولی معمولا روال دموکراتیک ندارد و تفسیری هم که از نقد می‌شود غالبا تفسیری مطلق‌گراست، یعنی خواننده نقد معمولا به اثری که نقد شده برچسب خوب یا بد می‌زند.

برای مثال، با این که در حوزه ترجمه نقدهای عالمانه و منصفانه کم نیست ولی در مجموع معروف است که می‌گویند نقد یا نان به قرض رفیقی دادن است یا پنبه دشمنی را زدن و هر نقد اگر جهتش را ولو منصفانه به سوی ضعف‌های اثری بگیرد حتما برای خود دشمن می‌تراشد چون فضا آن‌قدر مسموم است که برخی از اهل قلم حتی اگر با نقد کارشان مخالف نباشند نقد را ترور فرد می‌دانند.

بسیاری از بزرگان ترجمه با اینکه از کیفیت ترجمه می‌نالند از نوشتن نقد پرهیز می‌کنند. حتی یکی از اینان به من می‌گفت بهترین راه برای نقد یک ترجمه ادبی این است که آن اثر را خودت دوباره ترجمه کنی. وجود ترجمه‌های متعدد از آثار ادبی هم شاید یک دلیلش نقد غیرمستقیم ترجمه بوده است.

یکی از روش‌های نقد ترجمه این است که منتقد اغلاطی را در ترجمه پیدا می‌کند و با ردیف کردن این اغلاط مترجم را به بی‌سوادی (در درک متن اصلی یا نوشتن فارسی) متهم می‌کند.

این شیوه که ساده‌ترین شیوه نقد ترجمه است در ایران بیش از چهل سال است که سابقه دارد.

مترجمان سرشناس بسیاری به این شیوه نقد شده‌اند، از کریم امامی گرفته تا صالح حسینی و نجف دریابندری و اخیرا پیمان خاکسار.

اغلاطی که در این نقدها مطرح شده همه از یک جنس نیست. برخی درست است و برخی صرفا ذوقی است.

با این‌حال من استدلال این نوع منتقدان را درک می‌کنم. اینان انتظار دارند که اگر مترجمان خطا هم می‌کنند خطاهای پیش پا افتاده مرتکب نشوند. به اعتقاد من وجود چند خطای جزیی (گفتم چند خطای جزیی و نه تعداد بسیاری خطای عمده) در ترجمه‌ای باعث نمی‌شود آن ترجمه اعتبار خود را از دست بدهد (هیچ ترجمه‌ای بدون خطا نیست)، اما در فضای موجود نقد ترجمه در ایران اگر چنین نقدی چاپ شود قطعا هم آن ترجمه و هم مترجم آن اعتبار خود را از دست می‌دهند.

اما نقد ترجمه در ایران یک روی دیگر هم دارد که کمتر به آن توجه شده.

ترجمه در ظاهر جایگزین کردن محتوای یک متن با محتوایی معادل در زبانی دیگر است، اما ترجمه فعالیتی صرفا زبانی نیست، بلکه فعالیتی است اساسا فرهنگی-سیاسی که از طریق زبان صورت می‌گیرد.

کار مترجم صرفا برقراری تعادل زبانی میان دو متن نیست، و کار ترجمه نیز در خلاء صورت نمی‌گیرد. عوامل ادبی، فرهنگی و سیاسی بناچار در کم و کیف ترجمه تاثیر می‌گذارند. مترجم رابط میان دو متن، دو زبان یا دو فرهنگ است.

بنابراین همان‌طور که نمی‌توان ادعا کرد ترجمه که کاری فرهنگی-سیاسی است در همه کشورهای جهان به یک شکل انجام می‌شود، نمی‌توان گفت که همه مترجمان جهان نقش یا کارکردی واحد دارند. نقش یا کارکرد مترجمان در هر کشور تابع شرایط فرهنگی اجتماعی و سیاسی حاکم بر آن کشور است.

به گواه تاریخ ترجمه، مترجمان ما همیشه زبان‌دان‌های بزرگی نبوده‌اند. در کنار استادان ترجمه که با تعهد و توانایی ترجمه می‌کرده‌اند همیشه آماتورها هم حضور داشته‌اند. انگار استادان ترجمه از حیث تعداد کافی نبوده‌اند. کمبود اینان را افرادی پر کرده‌اند که اگر چه از حیث توانایی زبانی در حد اساتید نبوده‌اند اما آن‌قدر انگیزه فرهنگی/ سیاسی یا اجتماعی داشته‌اند که به خود اجاره ورود به عرصه ترجمه بدهند.

ترجمه ادبی در ایران همیشه یک نقش اجتماعی و سیاسی هم ایفا می‌کرده و به همین دلیل از یک وجهه اجتماعی خاصی برخوردار بوده و فقدان قانون کپی رایت هم مزید بر علت شده و این باعث شده پای خیلی‌ها به درست یا نادرست به این حوزه باز شود.

بنابراین جدا از روش غلط یابی، که ترجمه را اساسا به کاری زبانی خلاصه می‌کند، روشی دیگر برای بررسی ترجمه‌ها وجود دارد که روشی توصیفی است.

هدف این روش داوری درباره کیفیت ترجمه‌ها نیست بلکه در پی یافتن عواملی است که بر کم و کیف کار مترجمان اثر می‌گذارد.

از این منظر اگر ترجمه‌ای پر از اغلاط زبانی باشد ترجمه به حساب می‌آید و همان قدر ارزش توصیف دارد که هر ترجمه دیگر دارد.

در مواردی حتی این چنین ترجمه‌ها که به دست آماتورها صورت می‌گیرد ممکن است اهمیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بیشتری داشته باشند. این شیوه «نقد» یا بهتر است بگوییم «ارزیابی» ترجمه در ایران کمتر رواج داشته ولی بدون شک حقایق تاریخی، فرهنگی، سیاسی و ادبی بیشتری را درباره ترجمه برای ما آشکار می‌کند.

مقدمه‌ای بر یاپیسم ترجمه ادبی – پویا رفویی

مقدمه‌ای بر یاپیسم ترجمه ادبی

«بلاکوا» یت را قورت بده

پویا رفویی – روزنامه شرق | شماره ۲۲۹۳ | چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴

در کانتوی چهارم از برزخ کمدی الهی، دانته همراه با ویرژیل حین عبور از کمرکش صخره‌ای کسی را می‌بینند که نیم‌خیز و بی‌رمق خطابشان می‌کند. سخنانش آن‌قدر موجز و بریده‌بریده است که دانته را به خنده وا‌می‌دارد. آن‌طور که از لحن دانته بر‌می‌آید، او صاحب‌صدا را از پیش می‌شناسد. او کسی نیست به جز «بلاکوا». برخی زندگی‌نامه‌نویسان دانته بر این نظرند که بلاکوا برگرفته از شخصیت داچودی بناویا -یکی از دوستان دانته- است که حدودا یک‌سال قبل از سرایش «برزخ» در ۱۳۰۰ میلادی فوت کرده بود. بناویا که نوازنده و نیز سازنده اسباب و آلات موسیقی بود، در افواه به تنبلی و سستی شهرت داشته است.

«بلاکوا» در زمره یکی از شخصیت‌های فرعی کمدی الهی باقی می‌ماند، اگر ساموئل بکت به سراغ او نرفته بود و به او جلوه متفاوتی نبخشیده بود. بکت در کتاب «های بیش از هوی» داستان کوتاهی به اسم «دانته و خرچنگ» نوشته است که در آن شخصیت اصلی داستان «بلاکوا شوا» نام دارد. بعدها این شخصیت در چند اثر دیگر بکت حضور می‌یابد. «بلاکوا» یکی از شخصیت‌های رمان «مولوی» یا به تعبیر مترجم فارسی آن «مالوی» نیز هست. جالب اینجا است که بلاکوای بکت، درست مثل روایت دانته در حالت جسمانی نیم‌خیز یا چمباتمه قرار دارد. علاوه بر این در سایه صخره‌ای جاخوش کرده است و در میدان دید دو مرد قرار دارد که بکت از آنها به نام‌های A و C یاد می‌کند. بلاکوا شوای بکت که از یک‌جنبه علاقه وافر او به کمدی الهی را نشان می‌دهد، از جنبه‌ای دیگر مظهر بیچارگی و از‌پافتادگی هم هست. موجودی است که کاری از دستش برنمی‌آید و یا به بیان ساده‌تر، به ناتوانی خود کاملا آگاه است.

محمل این توضیح واضحات و اطلاعات طوطی‌وار -که هیچ مطلب تازه‌ای در آن نیست- از این بابت درخور تأمل است که در ترجمه فارسی «مالوی»، سهیل سمی در صفحات آغازین رمان ذیل نام بلسکو (که همان بلاکوای سابق‌الذکر است) لازم دیده چنین پانویسی را درج آورد: «Belaqua: نمایشنامه‌نویس آمریکایی که در نورپردازی شیوه‌های خلاقانه‌ای داشت». در اینجا قصد نداریم که از ترجمه اشکال بگیریم و عیار حسن‌و‌عیب آن را معلوم کنیم. گفتن ندارد که در سال‌های اخیر، وضع ترجمه ادبی در ایران تعریف چندانی ندارد. و راستش در مقام مخاطب، وقتی در صفحه دوم ترجمه‌ای از بکت با جمله «منظورم درجه‌ای از مرگ است که برای دفن‌کردن آدم کافی باشد». روبه‌رو بشویم، ایراد گرفتن از پانویس سه‌صفحه بعد نه منصفانه است و نه حتی بدجنسی مخاطب یا منتقد را به ذهن القا می‌کند. پس چرا باید مته به خشخاش گذاشت و از کاهِ یک پانویس دو سطری آن‌هم در ترجمه رمانی ۲۵۵صفحه‌ای، کوه ساخت؟

پرسش این است که مگر می‌شود کسی به‌سراغ ترجمه تریلوژی بکت برود و دریافتش از شخصیت بحث‌برانگیز آثار داستانی او در این سطح باشد؟ از مخاطب مبتدی ناآشنا اما علاقه‌مند انتظار می‌رود که دست‌کم به یکی‌‌‌دو منبع دم‌دست مراجعه کند. هر‌چه باشد حدودا چهار‌دهه است که فارسی‌زبانان با بکت آشنا هستند. علاوه‌بر‌این دو، سه کتاب جدی در عرصه بکت‌شناسی و بکت‌پژوهی نیز در دسترس است و در اغلب این کتاب‌ها چند صفحه‌ای مطلب مفید درباره نقش و جایگاه «بلاکوا» در آثار بکت گیر می‌آید. بگذریم از اینکه داستان کوتاه «دانته و خرچنگ» را سال‌ها پیش به فارسی ترجمه کرده‌اند. همه اینها به‌کنار، ویکی‌پدیا که دم‌دستی‌ترین دانشنامه جهان است مدخل جداگانه‌ای درباره «بلاکوا» دارد و بلافاصله ذیل همین مدخل درباره کاربست بکت از ماجرای برزخ دانته اطلاعات نیم‌بندی به‌دست می‌دهد که ظاهرا برای آقای سمی منبع قابل‌اعتمادی به‌شمار نمی‌آمده است. واقعیت این است که مترجم اگر در‌صدد راهنمایی مخاطب فرضی خود برنمی‌آمد، کار صواب‌تری کرده بود. تا اینجای کار معلوم می‌شود که سهیل سمی نه با جهان بکت انس دارد و نه برای حل معضلات متن تلاشی کرده است. و البته، بلاکوای زبر‌و‌زرنگ او که برخلاف بلاکوای بکت، نمایشنامه‌نویس مبدع و خلاقی است از یک بابت درخور تأمل است. چنین بلاکوایی، مظهر وضعیت بخش چشمگیری از بدنه ترجمه ادبی در ایران سال‌های اخیر است.

عصب‌شناسان، ترجمه ادبی را پس از نواختن پیانو پیچیده‌ترین و دشوارترین فعالیت مغز آدمی قلمداد می‌کنند. ولی ظاهرا این کار سخت روز‌به‌روز ساده‌و‌ساده‌تر می‌شود. هم‌اینک ترجمه ادبی، فارغ از پس وسع و استطاعت مترجم به یکی از دل‌مشغولی‌های یاپی‌های فرهنگ‌دوست دو دهه اخیر تبدیل شده است. این بدیهی است که مترجم توانا، مترجمی نیست که از پس ترجمه همه رمان‌های عالم برمی‌آید. بلکه برعکس، مترجمان توانا غالبا در برابر شاهکارهای ادبی احساس ناتوانی می‌کنند. اما از اقتضائات روحیه یاپیستی یکی هم این است که به کمک نیروهای بالفعل خود مدام بالقوگی ساحت‌های زندگی را نفی می‌کند. یاپی‌ها بیشتر از آنکه از بالقوگی حیات خود صیانت کنند، مدام و مکرر برای کنش‌گری اعلام آمادگی می‌کنند. اساسا یاپی‌ها از ساحت ناتوانی خود بی‌اطلاع‌اند. و درست به همین دلیل به توانایی‌های خود نیز هیچ اشرافی ندارند. به تعبیر جورجو آگامبن، در زمانه ما به‌مجرد اینکه کسی بگوید «مسئله‌ای نیست»، «درستش می‌کنم»، و «از پس‌اش برمی‌آیم»، باید هر آن آماده باشیم که کنترل چیزی از دست برود و خطری سر بر کند. به یاد بیاوریم که شعار انتخاباتی رئیس دولت‌های نهم و دهم «ما می‌توانیم» بود. این خصیصه یاپیسم است که به آدم‌ها حالتی را تحمیل می‌کند که گمان می‌کنند از پس کار بر‌می‌آیند و «درستش می‌کنند». آمیزه‌ای از جوانی، شهرنشینی در فضای اقتصادی مالی‌سازی‌شده و تاکید بر روحیه حرفه‌ای‌شدن، معجون معجزه‌گری است که بلاکوا را به نمایشنامه‌نویسی مبدع و خلاق بدل می‌کند. مترجم توانا از عهده ترجمه هر متنی برنمی‌آید و «می‌تواند» از ناتوانی‌اش صیانت کند. حال آنکه به حکم یاپیسم فرهنگی، به‌جای «استعداد»، «حرفه‌ای‌شدن» مبنا قرار می‌گیرد. بر این منوال مشروط بر آنکه بازار روی خوش نشان بدهد، همه از عهده انجام هرکاری برمی‌آیند. باز هم به‌تعبیر آگامبن، در چنین وضعیتی پزشکی که روزها طبابت می‌کند ممکن است شب‌ها در آگهی تبلیغاتی شرکتی دارویی به کار بازیگری مشتغل باشد. به‌زعم آگامبن، اوج این رویکرد را در «محاکمه» کافکا شاهدیم: مامور اجرای حکم اعدام، آوازخوان نیز هست. به‌بیان ساده‌تر، فضای فرهنگی اجازه نمی‌دهد آدم‌ها با ناتوانی خود مواجه شوند. در‌نتیجه، دیری نمی‌گذرد که برای توانایی خود نیز ارزشی قائل نخواهند بود. به هر روی، چنین که گذشت، بلاکوا بالاخره تنبلی را کنار گذاشت. سربه‌راه شد و به هنر نمایش رو آورد. و هیچ بعید نیست که همین روزها به جمع مترجمان این سرزمین دیرین پهناور خشکسال بپیوندد.